- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت عون و محمد
رضایِ توست رضایِ خدایِ این دو نفر خداست شاهدِ حالِ رضایِ این دو نفر همین که قـصدِ فـدایـیِ تو شـدن دارنـد هـزار مـرتـبه جـانـم فـدایِ این دو نفر تو در عبایِ خودت دیدهای هزار اکبر به من نمیرسـد آیا بـلایِ این دو نفر؟ سکوت کردی و حال رضایتت پیداست دعات بدرقه شد در قـفـایِ این دو نفر دو نسلِ حیدر و جعفر به معرکه زدهاند مـلائـکانـد تـمـام قُــوایِ این دو نـفـر یکی زده به یَسار و یکی زده به یمین غرور میچکد از ماجرایِ این دو نفر به ناگه از همه سو سیلِ تیغ و تیر آمد شکست در نظرِ من صدایِ این دو نفر اگر چه در پِیِ آنـان به معـرکه زدهای محال شد که بـبـینی شفـایِ این دو نفر ز دور دیــدهام آخـر بـه دسـت آوردی تو عـاقـبت بـدنِ نـخ نـمایِ این دو نفر بـرون ز خـیـمه نیـایـم برایِ دیـدنشان اگر چه پَر زده قـلـبم برایِ این دو نفر چه اقـتـدایِ شـریـفی به رأسِ تو دارند به نیزه شد سرِ از تن جدایِ این دو نفر
: امتیاز
|
مدح و شهادت فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب سلام الله علیها
وا میشود سمت سـعـادت بـال هر دو جبریل غبطه میخورد بر حال هر دو با یک قـسـم هم کـار هـر دو راه افتاد یک راهکـاری داد مـادر، مال هر دو بـیـرون نـشد از خـیـمـه اما راه افـتـاد بـا پـای دل تـا مـعـرکه دنـبـال هـر دو از فرط شور و شوق جانبازی، گل انداخت با اذن رفتن صورتِ خوشحالِ هر دو بـر یـاری مـولا کـمـر بـسـتـنـد وقـتـی شـد چـادر اُمُّ الـمـصـائب شـال هر دو بـا سـالهـای دیـگــرشـان فــرق دارد تقـدیرِ با خـون شـسـتـۀ امـسال هر دو دلـشـورۀ خـلخـال پای دخـتری هـست در سـیـنـۀ از غـصـه مـالامالِ هـر دو از میـمـیـنه تا میسره هر جا که رفـتند سـرنـیـزه میآمـد به اسـتـقـبال هـر دو تـیـر و کـمـان دنـبـال اقـمـارالمنـیرهند خیلی زمان بردهست استـهـلال هر دو محکم زمین خوردند هر دو مثل زهرا بر خاک صحرا نقشی از تمثال هر دو حتی حـسـین بن علی هم گریه میکرد از معـرکه تا خـیـمه بر احوال هر دو تـا غُـصـۀ شــرمـنـدگـی آقــا نـگـیــرد مــادر سـراغ بـچـههـایـش را نـگـیـرد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت محمد و عون بن عبدالله
چـگـونه آب نـگـردم کـنار پیـکـرتـان که خیره مانده به چشمم نگاه آخـرتان مــیــان هـلـهــلـه قــاتــلاتــان تــنــهـا نشـسـتهام که بگـریم به جسم پرپرتان خـمـیده آمـدم اینجـا خـمـیـدهتـر شدهام شکـستهام منو شـرمـنـده در برابرتان خـدا کـند که بگـیـرند چـشـم زینب را که تـیغ تیز نبـیـند به روی حـنجـرتان مــیــان قــافــلــه نــیــزهدارهــا فــردا خدا کـند که نخـنـدد کسی به مـادرتان به پیـش ناقـهای او در مـیان شـادیها خدا کـند که نیـفـتـد ز نـیـزهها سرتان
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شهادت محمد و عون بن عبدالله علیهالسلام
وابستهات هستم، تویی معشوقِ دلخواهِ خودم آگـاهـم از حـال دلـت با قـلبِ آگاهِ خودم داریم خاطرخواهِ بسیاری و جان ها میدهند یکروز در راهِ تو و یکروز در راهِ خودم
: امتیاز
|
زبانحال محمد و عون بن عبدالله با سیدالشهدا علیهالسلام
مـا شـیــرزادهایـم و جـوانـان زیـنـبـیـم در این دیـار بـحـر خـروشـان زینـبـیم بر دستهای مـادرمان بوسه آشـناست ما دستبـوس مـادر و جـانـان زینـبـیم
: امتیاز
|
زبانحال محمد و عون بن عبدالله با سیدالشهدا علیهالسلام
پشت کردند به هم چون دو دلاور در جنگ عهد کردند نماند سر و پیکر در جنگ ماندهام معجزه شد یا که قیامت شده است باز هم آمده گـویا عـلی اکـبر در جنگ
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شهادت محمد و عون بن عبدالله علیهالسلام
غم ندیدن تو!… کرده قصد جان مرا غمی که سوخته تا مغز استخوان مرا از آن زمان که به دنیا قـدم گذاشـتهام عـجـین به داغ نـوشـتـند داسـتـان مرا تو جانِ زینبی اما زمانه درصدد است بگیرد از منِ محـنت کـشیده جان مرا ز غربتت رمق راه رفتن از من رفت انـاالغـریبِ تـو لـرزانـده زانـوان مـرا اجـازهای بـده نـذری سـفـرهات باشـند کرم کن و بپذیر این دو قرص نان مرا مرا سهـیم کنی در منای کـرب و بـلا اگر قـبول کـنی این دو نـوجـوان مرا فـدای شرم تو … اما بیا و کـامل کن ســتـارههـای درخـشـان آسـمــان مـرا ادا اگر بـشـود حـق تـو ز جـانـب من تـوان مگـر بـدهـد جـان نـاتـوان مـرا قـیام کـردم و در خـیمه گـرم تکـبـیرم بـرو مـیـانـۀ مـیـدان بـبـیـن اذان مـرا قـدم خـمید ز تنـهـاییات، غـم فـرزنـد خـمـیـدهتـر نـکـند قـامـت کـمـان مـرا نـصیب بـاغ دلـم از بـهـار انـدک بود خـدا به خـیـر کـنـد قـصـۀ خـزان مرا بلا عـظـیـمتر و من صبـورتـر شدهام چه سخـت کرده خـداوند امتحـان مرا
: امتیاز
|
زبانحال محمد و عون بن عبدالله با سیدالشهدا علیهالسلام
بر شیر دخت زهرا ما هر دو نور عینیم آلالـههای زینب جان بر کفِ حـسیـنـیم جان میکـنیم نثـارِ نعـم الامیرِ عطشان جـان قـابـلی ندارد در راه حـفـظ قـرآن ای یـوسـف پیـمـبـر هـسـتیِ مـا فـدایت واللهِ پـیـکـر ما خـاک است زیـرِ پـایت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت عون و محمد
دو گل آورده بود از بوستانی با صفا زینب که تقدیم امیر خود کند در کربلا زینب کنار شاه دشت کربلا برد آن دو مه رو را بزیر لب کلامی گفت با شرم وحیا زینب برای جانسپاری پیش پایت ای گل زهرا بیاورده همه داروندار خویش را زینب
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت عون و محمد
آوردهام نـذر عــلـی اکــبــرش کـنـم نذر عـلـی نشد سـپر حـنـجـرش کنم در راه او برای خدا دلـخـوشی خود نـذر دل شـکــسـتـۀ آب آورش کـنـم
: امتیاز
|
زبانحال محمد و عون بن عبدالله با سیدالشهدا علیهالسلام
دویـدهایـم که هـمـراه کـاروان بـاشـیـم رسیـدهایـم که در جمع عاشـقـان باشیم شما و این همه غربت، چگونه جان ندهیم؟ خـدا کـند که سـزاوار بـذل جـان باشیم
: امتیاز
|
مدح و شهادت عون و محمد بن عبدالله ( فرزندان حضرت زینب سلام الله علیها)
این کبوترهای عاشق آسمان میخواستند از فیوضات وسیعی بیکران میخواستند ناخدای چشمشان مرهون اشک و آه شد در همین دریایِ صحرا بادبان میخواستند بیقـرارِ بیقـراریهایِ دایی بـوده و... هر یکی پرواز را از آشیان میخواستند با همین دریای خون سیرابهای تشنهاند تا دل میدان دوتا اسب دوان میخواستند حضرت زینب که ابر و باد را در دست داشت لشگر خود را زجنس تشنگان میخواستند پیر میدان را به یک ضربه دوتا میساختند روبروی خویش یک مرد جوان میخواستند گرچه هم پیر وجوان هیچاند، از آن روبرو نیمهجانها، جانِ خود را مثل جان میخواستند خستگی را خسته میکردند این جنگآوران آنقدر که کور دلها هم زمان میخواستند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت عون و محمد
این یاسها که در بَرِ من قـد کشیدهاند حـالا ز داغ اکـبـر تـو قـد خـمـیـدهانـد تـا دیـدهانـد بـیـن عـدو غـربـت تـو را بر یاریات دو ارتش زینب رسیدهاند
: امتیاز
|
مدح و شهادت عون و محمد بن عبدالله ( فرزندان حضرت زینب سلام الله علیها)
جان به کف مست طواف قبلۀ مادر شدند نعـرۀ یـاهـو به لب آئـیـنـۀ حـیدر شدند بوی عطر فاطمه در خیمهها پیچیده شد در تـجـلی آیه آیه یـاس پیـغـمـبر شـدند از لب دریای وحدت آب حق نوشیدهاند غرق ذات بیمثال حضرت داور شدند لا فتی الا علی بر لب شعار شیرهاست تیغ کج در کف شبیه ساقی کوثر شدند میمنه تا میسره از تیغ آنها خونی است یکتنه خون خدا را یاور و لشگر شدند سنگباران رسم کوفیهای بیغیرت شده از هجوم سنگ و تیر و نیزهها پرپر شدند تن میان خاک و خون و سر به روی نیزهها پای دلبر جای دل سر داده و بیسر شدند پیکر شیران زمین افتاد و مادر غرق آه کرکسان آمادۀ غارت گری در قـتـلگاه ارباً اربا، تشنه لب، از خون دل صورت خضاب سایـبان پیـکـر آنها نـشـد جـز آفـتـاب شاخههای یاس و نعل اسب کوفیها کجا؟ یاسهای زینب و مهمان شدن بر نیزهها پیکـر آنها به روی یک عبا آمد حرم سر جـدا و پیـکـر آنها جـدا آمد حـرم تا برادر را خجل دید و شکسته درحرم از درون خیمه بیرون سر نیاورد از کرم معنی تام خودش را عشق اینجا دید و بس کی بفهمد عشق زینب را دل هر خار و خس
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت عون و محمد
خلـوت شده دور و برت جانم فدایت ای جـان زینب، جان طـفـلانم فدایت ای کعبۀ من رنجشی از زائرت نیست؟ قـربـانـیان من قبول خاطرت نیست؟
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت عون و محمد
شد خواهر تو غرق به موج محن حسین گلگون شده ز خون شهیدان چمن حسین گر پاره تن شوند عزیزان من چه غم ایکاش از تو پـاره نگردد بدن حسین
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت عون و محمد
ای یـادگــار مــادر و جــدّ و بــرادرم هم خواهر تو هستم و، هم برتو مادرم رخصت بده که فرصت دیدار کم شده مهـمان جان زینب تو درد و غـم شده دو دسته گـل نـثـار تو آوردهام حـسین دوجان به کف برای تو پرودهام حسین این دو، شکـوفـههای بهـشتی جعفـرند نـوبـاوهگـان فـاطـمـه و جان حـیـدرند رخـصت بده که دین خودم را ادا کنم پـروردگـان مـکـتب خـود را فـدا کـنم بـگـذار از مـحـبـت بـر تـو اثــر دهـم بـگـذار مثل مـادر خود من پـسر دهم مـانـنـد مــادرم کـه ولایت مــدار بـود در غـربت پـدر همه جا ذوالفـقـار بود بـگـذار روز غـربت تو مثـل او شـوم تـیری مهیب بر دل و چشم عـدو شوم گلهای گـلشنم چو به روی زمین فتد حاشا که روی چهرۀ من خط و چین فتد پا را برون نمینهم از خیمهگاه خویش هرگز رها نمیکنم از سیـنه آه خویش مـن افـتـخـار مـیکـنـم آنـان فـدایـیاند از کـشـتـگـان راه تـو و کـربـلاییانـد اکنون اگر فـدایی و در محـضر توأند هر دو به نـیـزه هـمسـفران سـر تـوأند یا ایـهـالـعـزیـز دو گـل را قـبـول کـن اُمُّ الـشـهــیـد مـیشـوم آقـا قــبـول کـن از بسکه نـالـه کـرد دلـم از نـوا فـتاد خامـوش شد«وفایی» ودرپای ما فتاد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت عون و محمد
هرچه دارم در ره جانان فدایی میکنم کـشـتی بیبـادبـان را نا خـدایی میکنم یا قـبولم میکند شاه دو عـالم یا که من مینشـیـنم پیـش پـای او گـدایی میکنم
: امتیاز
|
مدح و شهادت فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب سلام الله علیها
با دو فرزند خودش خونِ خدا را زنده کرد دو عزیزش را فدا کرد و صفا را زنده کرد زینب است و بیتفاوت نیست اصلاً بر حسین با قیام و با قعودش جانِ ما را زنده کرد الـبـلا ُ لـلـولا را مـعـنی و مـفـهـوم داد حادثه سازِ دو دنیا شد ولا را زنده کرد پای عشقِ حضرت ارباب با طفلانِ خویش در تمامِ عرصهها حسّ و وفا را زنده کرد کودکانش را خود بیبی کفن پوشاند و بعد با همین کارش تمامِ اقـربا را زنده کرد زندگی یعنی شهادت زندگی یعنی حسین هستیاش را خرج کرد و مه لقا زنده کرد یادگةاریهای عةبدالله او را زنةده کرد بانـوی رزمنده هم آل عبا را زنده کرد هیچ میدانی که خاتونِ جزا دختِ علی با تمامِ کـارهایش کـربـلا را زنـده کرد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت عون و محمد
به هر کجا بـروی میشـویـم هـمقـدمت و با تـمـام وجـودم شوم شریک غـمت بمـیـرم و نگـذارم زمین خورد عـلمت حسین! یک تـنه هـستم مـدافـع حـرمت بـلاکـش تـوأم، امالـمـصـائـبت هـسـتـم هرآنچه را که نگـفتی خودم خبر دارم به جز تو چـند بـرادر دگر مگر دارم؟ ببین که دختر حیدر چه کار خواهد کرد نـشان دهـم به هـمـه اقـتـدار زیـنب را بـرات خـرج کـنـم اعـتـبـار زیـنـب را دوتـا پـسـر نـه؛ دوتا شـیـر بـار آوردم چـقـدر خـواسـتهام از خـدا قـبول کـنی هزار مـرتـبه خـواندم دعـا قـبول کنی بیـا و این دو جـوان رشـیـد را بـپـذیـر غـلامهـا هـمـه پـای امـیـر مـیمـیـرند به هـر کـدام بـگـویی بـمـیر میمـیرند مـخـواه تا که نـظـاره کـنند اسارت را هوای عـشق تو هی میکند هواییشان به دست و پات میافتند هر دوتاییشان خـدا مـرا بـه فـراق تـو مـبـتـلا نـکـنـد کـشـیـدهای دو شـهـیـد مرا به پهـلویت گـذاشـتی سـرشان را به روی زانویت تو باشی از پـسـرانـم خـبر نمیخـواهم
: امتیاز
|
زبانحال محمد و عون بن عبدالله با حضرت زینب سلام الله علیها
مادر! از آقا و مولای جهان رخصت بگیر لطف کن از بهرِ این دو نوجوان رخصت بگیر مـا دو تا را پـر بـده در آسـمانِ کـربـلا بهرِ پرواز از میانِ آشیان رخصت بگیر جانِ ما را پیش کش کن برای شاهِ دین جانِ ما ناقابل است از شاهمان رخصت بگیر تابِ ماندن نیست اصلاً ای صبورِ اهل بیت خواهشاً از بهرِ این دو ناگران رخصت بگیر یک قسم بر مادرت وا میکند صدها گره گر که مقدور است با قدّ کمان رخصت بگیر ما دو تا راخرج کن پای حسین ابن علی پس بیا تا که توان داری توان رخصت بگیر میرسد بر گوشمان انگار نجوای علی تا شود راضی امیرمؤمنان رخصت بگیر با شهادت سربلـندت میکـنیم ای عـاقله بهرِ ما از این امام مهربان رخصت بگیر
: امتیاز
|